مکتب خانه پارسی

مکتب خانه دریچه ای رو به علم و دانش

مکتب خانه پارسی

مکتب خانه دریچه ای رو به علم و دانش

We Spend More, But Have Less; We Buy More, But Enjoy It Less
مکتب خانه پارسی
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
نویسندگان

مصاحبه دکتر مهر محمدی باماهنامه چشم انداز ایران

مدیر | پنجشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۴۶ ب.ظ

دکتر محمود مهرمحمدی،در سال 1337 در تهران و در یک خانواده مذهبی که وضع اقتصادی متوسطی داشت متولد شد. بیشتر دوران تحصیل شان را در مدرسه علوی گذراند و در سال 1355 موفق به اخذ دیپلم ریاضی شد. سپس برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و تحصیلات دانشگاهی خود را در آمریکا گذراند. در آمریکا همزمان با انقلاب اسلامی ایران رشته کارشناسی ارشد علوم تربیتی را انتخاب کرد تا بهتر بتواند به نیازهای جامعه پاسخ دهد. بین دوران کارشناسی ارشد و دکترای خود، یعنی از سالهای 1360 تا 1364 را در ایران گذراند و در زمان وزارت آقای نجفی در وزارت علوم، به عنوان مدیر کل دفتر نظارت و سنجش آموزش وزارت علوم فعالیت می‌کردند. سپس برای تحصیل در مقطع دکتری عازم آمریکا شد و در سال 1367 به ایران بازگشت و در زمان وزارت آقای فرهادی مسئول مرکز برنامه‌ریزی آموزشی وزارت علوم شد. در سال 1368 با ورود دکتر نجفی به وزارت آموزش و پرورش، ایشان نیز به عنوان مشاور پژوهشی دکتر نجفی در وزارتخانه مشغول به کار شد. در زمان ایشان و در سال 1375، پژوهشکده‌ای در وزارت آموزش و پرورش به نام پژوهشکده تعلیم و تربیت تاسیس شد که در زمان وزارت آقای مظفر به پژوهشگاه تبدیل شد. از آن سالها به بعد ایشان درگیر کار اجرایی نشد و تمام وقت در دانشگاه تربیت مدرس مشغول به تدریس می باشد.تا این که از یک ماه پیش مسئولیت دانشگاه فرهنگیان را بر عهده گرفت.

سوال: با توجه به این که شما از ابتدا در جریان تدوین سند تحول بنیادین آموزش و پرورش بودید و سیر تکاملی آن را می‌دانید، بفرمایید در ابتدا این سند به چه صورت بود و در ادامه چه تحولاتی پیدا کرد؟

 

جواب: در دوره دوم دولت اصلاحات، آقای حاجی وزیر آموزش و پرورش بودند و به شکلی تیزبینانه و غیر منتظره (از این جهت غیر منتظره که ایشان تخصصی در آموزش و پرورش نداشتند)، به این اعتقاد داشتند که ما در آموزش و پرورش نیازمند یک برنامه راهبردی جامع هستیم. ایشان این بحث را مطرح کردند که ما باید سند ملی آموزش و پرورش داشته باشیم و شروع این کار، با عنایت و توجه ایشان بود. به یاد دارم که در سال 82 یا 83، ایشان به این نتیجه رسیدند که تدوین برنامه راهبردی آموزش و پرورش نیازمند این است که توجه کل حاکمیت را به آموزش و پرورش جلب کنیم و تدوین این برنامه نباید کاری درون دستگاهی تلقی شود. چون کاری ملی بود، اصرار داشتند نامش سند ملی باشد. البته قبل از اینکه بحث سند ملی به عنوان یک برنامه راهبردی مطرح شود، همایش ملی اصلاحات را سازماندهی کردند که بحث های خرد در ارتباط با موضوعات مهم، برای بهبود کیفیت و اصلاح روش ها در آموزش و پرورش در آن برگزار شد. ایشان بحث شان این بود که آموزش و پرورش نیاز به یک برنامه راهبردی دارد و همین توجه ایشان بود که کار را به هیئت دولت کشاند و نهایتاً هیئت دولت با فراز و نشیب هایی تصویب کرد که این اتفاق بیفتد و سند ملی آموزش و پرورش تدوین شود. به یاد دارم که در اولین مصاحبه شان هم تصویب کرده بودند که این کار توسط سازمان برنامه و بودجه و با مشارکت آموزش و پرورش انجام گیرد. با فرض اینکه نهاد برنامه و بودجه کشور، نهاد مناسبی است که می تواند از نظر ملی و فرابخشی به موضوع آموزش و پرورش بپردازد و در صورتی که آنها متولی این کار شوند، خروجی کار، اعتبار ویژه ای پیدا می کند و تعهدات و استلزاماتی را برای دستگاه های مختلف به وجود می آورد که این می توانست به هدفی که آقای حاجی دنبال می کرد، جامه عمل بپوشاند. به این معنا که کار تدوین سند ملی آموزش و پرورش، تنها در حوزه دستگاه نیست و فراتر از دستگاه است. بنابراین، هیئت وزیران، سازمان برنامه و بودجه را مکلف و به آنها ابلاغ کرد. ولی در سازمان برنامه و بودجه، به یاد دارم که آقای ستاری فر خیلی رغبت نشان ندادند و این بی رغبتی ، موجب بازبینی در مصوبه هیئت وزیران شد و این مصوبه زیر نظر شورای عالی آموزش و پرورش قرار گرفت که البته به نوعی می توان گفت که این شورا یک نهاد فرا دستگاهیست، چون نمایندگان بسیاری از دستگاه های دیگر در آن عضویت دارند. با وجود اینکه این شورا جایگاهی را که برای این کار لازم بود نداشت، ولی تحت همین شورای عالی آموزش و پرورش، افرادی به عنوان شورای راهبری تعیین شدند و مسئولیت این کار هم بر عهده من گذاشته شد. اعضای شورای راهبری سند ملی، مرحوم دکتر حسن حبیی، مرحوم دکتر کاردان، مرحوم خانم دکتر دادستان، جناب دکتر نجفی، آقای حاجی، آقای مهندس باقریان، برخی شخصیت های حقوقی مثل معاونت اجتماعی برنامه و بودجه و افرادی دیگر بودند که الان حضور ذهن ندارم. شورای راهبری دو یا سه جلسه تشکیل شد و سپس به تغییر دولت برخوردیم. در سال 84 و با تغییر دولت، این کار با وضعیتی تازه مواجه شد. آقای فرشیدی وزیر آموزش و پرورش شدند. ایشان و جریان فکری ای که پیروز انتخابات بودند، نسبت به تفکر اصلاحات سر سازگاری نداشتند و نگاه نه چندان خوش بینانه (اگر نگوییم بدبینانه) به این کار و کسانی که متفکر این کار بودند داشتند. در دولت جدید با آن پیش فرضها و ذهنیاتی که داشتند، ایده ای که فرآیند روشن و قانونی ای را طی کرده بود و برایش بودجه تصویب شده بود، کاملا با نوعی بایکوت و بی توجهی مواجه شد. آقای فرشیدی در دوره خود، تلاششان معطوف به این بود که موضوعی تحت عنوان تحول (با همین لفظ) را جایگزین سند بکنند و وقتی می پرسیدند تحول چیست می گفتند همان تغییر بنیادین است و به مطالبی که در بیانات رهبری، در ضرورت ایجاد تحول بود استناد می کردند و با وام گرفتن از واژه تحول در بیانات رهبری، تاکید داشتند که ما باید کاری تازه پایه گذاری کنیم. در نتیجه به کار قبلی زیاد بها ندادند و نهایتاً گفتند مجموعه قبلی بیاید در دل این مجموعه، زیرا ما می خواهیم تحت عنوان تدوین برنامه تحول بنیادین آموزش و پرورش کار را با سبک و سیاق و مدیریت متفاوتی دنبال کنیم. آقای فرشیدی حتی دوره وزارتش به پایان دوره اول آقای احمدی نژاد هم نکشید. کنار رفتند و آقای علی احمدی جایگزین شدند. بنده البته علت کنار گذاشته شدن ایشان را نمی دانم. با آمدن آقای علی احمدی شاهد دوره ای متفاوت بودیم. ایشان با یک گارد کاملا باز و موضع مثبت، با ما متولیان و مجریان این طرح برخورد کردند. حوزه تخصصی ایشان بی ارتباط با بحث های استراتژیک نبود. ایشان از سر باور و اعتقاد به اینکه آموزش و پرورش هم نیازمند برنامه استراتژیک است، از این کار حمایت کردند. به همین خاطر دوران فعالی داشتیم. با اینکه نقطه قوت ایشان آشنایی با حوزه برنامه ریزی استراتژیک بود، اما ما از همین زاویه با چالش های جدی مواجه شدیم. زیرا ما برای تدوین سند کلی آموزش و پرورش، زیر نظر همان شورای راهبری، به چهارچوب ها و مدل های مفهومی ای رسیده بودیم، اما ایشان نمی توانست به راحتی آنها را قبول کند و معتقد بود که این تصمیمات، تصمیمات درستی نبوده است. به خاطر دارم به چهارچوبی رسیده بودیم که حوزه های تعلیم و تربیت را در شش محور ساماندهی کنیم. حوزه علم و فناوری، حوزه زیباشناسی، حوزه تربیت بدنی، حوزه بهداشت، حوزه دین و اخلاق و حوزه حرفه اقتصادی. اما ایشان می گفتند این حوزه ها شش تا نیست و مثلا می گفتند ده تاست و با یک صورت بندی دیگر کار ما را بهم می ریختند. زیرا کار ما قالب گرفته بود، به هر حال این قالب قابل دفاع بود. وجه دیگر بحث زیرنظام بود. ما به شش زیرنظام رسیده بودیم. تعریف زیرنظام هم این بود: ابعادی از نظام آموزشی که متکفل امور مختلف هستند، برای تحقق اهدافی که در آموزش و پرورش به دنبال آن هستیم. ما گفته بودیم آموزش و پرورش شش زیرنظام دارد. این زیرنظام ها شامل برنامه درسی، پژوهش و ارزیابی، مدیریت و راهبری، مالی یا اقتصادی، کالبدی یا فضای تجهیزات و نیروی انسانی بود. ولی ایشان با تحلیل های خود می گفتند این شش تا درست و کافی نیست و اگر اشتباه نکنم می گفتند 15 یا 21 زیرنظام! آقای علی احمدی ویژگی اش این بود که در جلسات شوراها همیشه پای تخته بودند. همیشه. یعنی جلسات شوراهای وزارتخانه اگر تخته وایت بورد نداشت ایشان احساس کمبود می کرد و اولین کاری که می کرد این بود که میگفت تخته بیاورید. چون می دانست کارش بدون تخته پیش نمی رود. به هرحال خصلت معلمی شان بود. می رفتند پای تخته و این 21 مورد را می نوشتند. حالا مطمئن نیستم 15 یا 21 مورد. معمولا هم بر اساس حافظه می نوشتند و معلوم بود اشرافی روی موضوع دارند و به منابع و آثاری که خودشان داشتند بیشتر استناد می کردند.

 

سوال: ایشان بیشتر می خواستند حرف خود را به کرسی بنشانند و یا نه، واقعا ناشی از دیدگاه های علمی شان بود؟

 

جواب: فکر می کنم آمیزه ای از هر دو بوده است. قطعا اگر از خودشان سوال شود می گویند می خواستند کار را به مسیر صحیح هدایت کنند اما به هرحال وزیر هم بودند و انتظارشان این بود که اگر از موضع نظارت اظهار نظر می کنند مورد توجه قرار گیرد. ما نه اینکه بخواهیم بی توجهی کنیم، عرضمان همیشه به ایشان این بود که کار از کار گذشته و شما یقین بدانید ایده های شما را در همین قالب ها، که از سال 83 آنرا شروع کرده ایم، اعمال می کنیم اما ساختار کار را نمی توانیم عوض کنیم. اما برای ایشان سخت بود که بخواهند با مفروضات ما و تصمیماتی که گرفته بودیم قالب بحث را دنبال کند. لذا در دوره وزارت ایشان چالش های کاملا متفاوتی را دیدیم. در عین حال که بسیار فعال بودیم و جلسات مان منظم تشکیل می شد، اما پیشرفت کارمان آن چنان که باید نبود و معمولا به خاطر همین اختلافات کار قفل می شد تا اینکه دولت اول آقای احمدی نژاد تمام شد و بعد آقای حاجی بابایی آمدند. این وزیر چهارمی بود که می آمد و پرونده این بحث همچنان باز بود. وقتی کار را با ایشان دنبال کردیم، نمی دانستیم موضع ایشان چیست. اما دیدیم که در صدر برنامه هایشان، به پایان رساندن و به نتیجه رساندن سند ملی آموزش و پرورش و یا همان سند تحول است. آقای حاجی بابایی مسئول شورای عالی آموزش و پرورش بودند (البته بعد از رئیس جمهور، هرچند رئیس جمهور در این جلسات شرکت نمی کند. شورای عالی آموزش و پرورش عمدتا شرکت کنندگانش حقوقی هستند و نمایندگان دستگاه های مختلف در آن شرکت می کنند) و عنایت داشتند که باید سندی بالادستی برای آموزش و پرورش داشته باشیم. این رویکرد برای ما خوشایند بود و در دوره ایشان بالاخره در سال 88 توانستیم تقریبا این پرونده را به عنوان مجریان کار به نتیجه برسانیم. برای این سند سایتی درست کردیم که لینکش در سایت شورای عالی آموزش و پرورش هم قرار داشت و ما اخبار و اسناد مربوطه را در معرض دید علاقمندان قرار می دادیم. این کار به این خاطر بود که دیگران آن را ببینند و نظر بدهند و جنبه مصوب نداشت. در سال 88 ما کار را تمام کردیم و با مراحلی که طی شد، آن را تحویل کارفرما، یعنی شورای عالی آموزش و پرورش دادیم.

 

سوال: آن شورای راهبری که زیر نظر شورای عالی آموزش و پرورش و با حضور دکتر نجفی و ... تشکیل شد، با شروع دولت آقای احمدی نژاد در سال 84 چه اتفاقی برایش افتاد و اعضای آن مثل دکتر نجفی چه شدند و شما و سایرین با چه تشکیلاتی کار تدوین سند را تا سال 88 ادامه دادید و آن را به سرانجام رساندید؟

 

جواب:شوراهای دیگری جایگزین شدند و کار زیر نظارت و اشراف آنها دنبال شد؛مانند شورای علمی و شورای کمیسیون راهبردی.

 

سوال: شما فکری را از ابتدا، یعنی سال 83 دنبال کردید. آیا سند تدوین شده در سال 88 خروجی فکر شما بود و نتیجه اش موافق نظرات شما بود؟

 

جواب: بلی. آن چیزی که تحویل داده شد ایده ها و پیشنهادات ما بود. خروجی فعالیت های ما دو بخش داشت. یکی مبانی نظری و دیگری برنامه راهبردی. مبانی نظری مفصل است و برنامه راهبردی متکی به مبانی نظری است. به نظرم باقیات و صالحاتی که کار ما در جریان تدوین سند ملی داشت، به نتیجه رساندن مبانی نظری آموزش و پرورش است. مبانی نظری شامل سه بخش است. نخست فلسفه تربیت در جمهوری اسلامی ایران. دوم فلسفه تربیت رسمی و عمومی در جمهوری اسلامی ایران و سوم رهنامه تربیت در جمهوری اسلامی ایران، که این سه رابطه و پیوندی ارگانیک با هم دارند و از یک نقطه بسیار عامی شروع می شوند و به منظر خاص می رسند. با این مبانی نظری، اولین بار بود که در جمهوری اسلامی ایران، تکلیف آموزش و پرورش روشن می شد، حتی قبل از انقلاب هم پرونده ای وجود ندارد که در فلسفه آموزش و پرورش کار شده باشد. البته جسته و گریخته وجود داشته اما چیزی که جنبه حقوقی پیدا کند وجود نداشت. اولین بار بود که در ایران در ارتباط با نظام آموزشی مدرن و رسمی، فلسفه ای تدوین می شود و به تایید حکومت می رسد و اولین بار از یک نظریه در آموزش و پرورش برخوردار می شویم. خلا اصلی ما در آموزش و پرورش، خلا فکر و اندیشه و خلا بنیادهای فکری است. ما آن بنیادهای فکری که بر اساس آنها باید چه اتفاقات عملی و تغییراتی در وضع موجود رخ دهد، و اینکه آموزش و پرورش ما به دنبال چه ویژگی هایی است نداشتیم. جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام سیاسی اجتماعی، ما به ازایش در تربیت و آموزش و پرورش چیست؟ اگر قرار باشد آموزش و پرورش خودش خرده نظامی از نظام سیاسی اجتماعی باشد (که هست) و در خدمت تحقق آرمانهای آن نظام باشد و برای تداوم و اصلاح زیرسازی کند، ما این را هیچ وقت مشخص نکردیم که جمهوری اسلامی با وجود جمهوری، آموزش و پرورشش لیبرالی است؟ آموزش و پرورشش باز و متکی به عقل خود بنیادی و مفاهیم رنسانسی است و یا آن را وصل کردیم به اسلام؟ اسلام را اگر قوارهای ببینیم مجموعه ای از باورها و ارزش ها و احکام که ردخور هم ندارد و همه باید ملتزم به اجرایش شوند، این چطور می تواند وارد جریان تربیت شود؟ تناقض ایجاد می شود. باید به دنبال چیزی می گشتیم، همان گونه که تز سیاسی کشور، جمهوری اسلامی است. ما در ابعاد دیگر مثل اقتصاد هم تز تعریف شدهای نداریم. اگر کسی سوال کند سامان کلان اقتصاد در نظام جمهوری اسلامی چیست در این زمینه هم خیلی حرف نهایی نداشتیم و نداریم. ما در آموزش و پرورش به شدت از این قضیه احساس کمبود و رنج می کردیم. اما الان در آموزش و پرورش تئوری داریم که همان مبانی نظری است که به تایید سیستم هم رسیده است. نه فقط شورای عالی آموزش و پرورش که شورای عالی انقلاب فرهنگی هم آن را تصویب کرده است. ما الان می توانیم بگوییم که تربیت در ذیل نظام فکری، سیاسی و اجتماعی جمهوری اسلامی، باید به دنبال چه اهداف و غایاتی باشد، متکی به چه اصولی باشد، ارکان این سیستم چه کسانی هستند، نقش نهاد خانواده، نهادهای مدنی، نهادهای دولتی و غیردولتی و... چیست؟ در واقع توانستیم همه اینها را فروموله کنیم.

 

سوال: ما در قانون اساسی موادی راجع به احزاب داشتیم ولی قانون احزاب نداشتیم. یا قانون مطبوعات. آیا می توان گفت این سند قانون آموزش و پرورش است؟

 

جواب: می شود گفت که این سند بسیار فراتر از قانون است. این سند شرح مبسوطی است که می تواند از داخلش قانون درآید که البته درآمده است. یک بخش از کار ما مبانی نظری بود که خوشبختانه تا حدود زیادی به طور دست نخورده به یادگار مانده است و بخش دیگر که خروجی چشم گیرتر و ملموس ما بود، برنامه راهبردی بود، با همان تعریفی که از برنامه راهبردی وجود دارد، یعنی داشتن بیانیه چشم انداز، بیانیه ماموریت، بیانیه ارزش ها و بعد هم اهداف کلان، راهبردها، اهداف عملیاتی و این ها که مجموعه مختصر 40 یا 50 صفحه ای شده است. می شود گفت تا حدودی قانون ما همان برنامه راهبردی ای است که تهیه کردیم. مرجع تصویب کننده این سند در ابتدا شورای عالی آموزش و پرورش بود. آنها بعد از صرف یک سال وقت، طی جلسات متعددی مجموع پیشنهادات ما را بررسی کردند. بعضی را تصویب کردند و بعضی را نه، و سرانجام چیزی از شورای عالی آموزش و پرورش بیرون آمد. علی رغم اینکه شخص رئیس جمهور، رئیس شورای عالی آموزش و پرورش هستند و ایشان هم امضا کرده بودند، اما به دلیل اینکه در ساختار تصمیم گیری و سیاستگذاری مان سلسله مراتبی داریم، و در بالاترین مرتبه این ساختار، خصوصا در حوزه های فرهنگ و آموزش، شورای عالی انقلاب فرهنگی قرار دارد، گفتند که این سند نهایتاً با مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی می تواند نهایی شود و حکم قانون پیدا کند که همین طور هم شد.

 

در نتیجه این مصوبه شورای عالی آموزش و پرورش به شورای عالی انقلاب فرهنگی رفت و در آنجا هم طی جلسات متعددی، مصوبات شورای عالی آموزش و پرورش بحث شد و خلاصه آنچه که در سال 90 رونمایی شد، پیشنهاد ما به شورای عالی آموزش و پرورش، مصوبه شورای عالی آموزش و پرورش بر اساس پیشنهاد ما و سرانجام مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی بر اساس مصوبه شورای عالی آموزش و پرورش بود که سرانجام تبدیل به قانون شد. این تقسیم کاری بود که انجام شد و اعلام کردند این مصوبه حکم قانون را دارد و همان آثاری که بر قوانین مصوب مجلس مترتب است بر این مصوبه نیز مترتب است. مناقشه هایی هم بین مجلس و شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس معتقد بود که این بحث حتما باید بیاید و در آنجا تصویب شود و آقای دکتر عباسپور پیگیری های زیادی کرد ولی سرانجام بین رئیس جمهور و رئیس مجلس تفاهمی ایجاد شد تا این کار در شورای عالی انقلاب فرهنگی دنبال شود.

 

سوال: شما در بعضی گفت و گوهای تان از واژه سند مرحوم استفاده کردید، و گفتید چیزی که شما به شورای عالی آموزش و پرورش دادید در بعضی قسمت ها تغییرات ناخوشایند و عمدهای با سند دارد. مواردی در نگارش اولیه نبوده ولی با خواسته های آقای حاجی بابایی و یا شورای عالی آموزش و پرورش وارد شده است. به عنوان مثال نهادهای مردم نهاد و صنفی که در آموزش و پرورش می توانند فعالیت کنند، در نگارش بعدی به مفهوم هیئت های مذهبی فرو کاسته شده که از لحاط مبانی با هم متفاوتند. برخی از این ناخوشایندی ها را مصداقی بیان می کنید؟

 

جواب: در ویراستی که ما به آموزش و پرورش تحویل دادیم و آنها نیز به شورای عالی انقلاب فرهنگی تحویل دادند، تغییراتی اتفاق افتاده است که داستان مفصلی دارد. برای این که این داستان گفته شود، وبلاگ صدای سند را از سر احساس مسئولیت شهروندی راه اندازی کردم. توجهم معطوف به این است که جامعه ما و آموزش و پرورش، بدانند که ما چه گفتیم و چه شد. البته نمی خواهم ادعا کنم هرآنچه ما گفتیم همه درست، و آنچه شد همه نادرست بود. فقط از این جهت که معلوم باشد ما در فرازهایی مهم از آنچه فکر می کردیم زمینه ساز تحول عظیمی در آموزش و پرورش است، چه گفتیم و مراجع تصمیم گیری آنها را نپذیرفتند. فقط معلوم باشد و در تاریخ ثبت شود، چرا که ممکن است قضاوت این باشد که آنها درست گفته اند. در فرآیند تصویب، این دو نهاد بر روی هم 70 درصد ظرفیت تحولی آن چیزی که ما برای آموزش و پرورش پیشنهاد کرده بودیم را فرو ریختند و از بین بردند که این درصد عجیب و غریب و میزان گسترده ای است. همان طور که در نوشته هایم تاکید کردم، این حق برای شوراها و مراجع قانونی تصمیم گیری محفوظ است که پژوهشگران پیشنهادات را ارائه می کنند و سعی می کنند سیاستگذاران را قانع کنند که یا قانع می شوند یا نمی شوند و این طبیعی است. ایرادی که به تصمیم گیری در این مورد وارد است، این است که اگر سیاست گذاران یا اصحاب قدرت می خواهند به طور وسیع در ارتباط با پیشنهاداتی که پژوهشگران به آنها می دهند ورود پیدا کنند و آنها را به این شکل گسترده جرح و تعدیل کنند، ایجاب نمی کند که برای رسیدن به پیشنهادها از مدل پژوهشی که ما استفاده کردیم استفاده شد. منظورم این است که اگر شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی آموزش و پرورش نهایتاً می خواستند دور هم بنشینند و به وظایف ذاتی و قانونی خود درباره پیشنهاداتی که شده تصمیم بگیرند، واقعا نیازی نبود برای پنج سال، چند صد نفر را به دنبال کارهای پژوهشی بفرستند که بر اساس آن کارهای پژوهشی یک سری پیشنهاد از داخلش درآید. این مدل پژوهش محور برای تدوین سند راهبردی و برنامه های استراتژیک، با این میزان دخل و تصرف و جراحیهای گسترده سازگار نیست. اگر سیستم برای خودش واقعا حق دخالت و ورود در این سطح از اول تا آخر را قائل است، می توانست مانند بسیاری از کشورهای دنیا فقط با صرف چند ماه، افرادی را مامور کند تا با یک جست و جوی مختصر و بعضی مشورتها و مراجعه به اسناد و مدارک، مجموع پیشنهاداتی را آماده کنند و در اختیار مراجع تصمیم گیری بگذارند. من فکر می کنم در این حالت اگر مراجع تصمیمگیری دخالت گسترده کنند، قابل قبول و پذیرفتنی است. اما مدلی که به ما پیشنهاد شد همان مدل مفهومی بود که 60 یا 70 کار پژوهشی را ساماندهی و تعریف کردیم و با نتایج این کارها و درگیر کردن چند صد نفر در کشور، بین کارشناسان آموزش و پرورش، دانشگاه و... به این مجموعه رسیدیم. این مدل اقتضایش این همه دخل و تصرف نبود. اما گفتن مصداق ها زیاد است. به عنوان مثال این که پنجشنبه ها تعطیل شود به شکلی در کار ما بود. یکی از کاستی های ما در مقابل دیگر کشورهای پیشرفته کم بودن زمان آموزش است، پس باید سازماندهی اش کنیم. ما به این نتیجه رسیدیم که می شود زمان آموزشی را از 32 یا 33 هفته به 40 هفته افزایش دهیم و با این حساب پنج روز در هفته کافیست و روزهای تحصیلی به 200 روز افزایش پیدا می کرد. اما آن اتفاق نیفتاد و هفته های آموزشی بیشتر نشد و فقط پنجشنبه ها تعطیل شد، یعنی در واقع روزهای آموزشی کمتر شد. توجه نمی کردند که پیشنهاد کلیتی داشته ولی حضرات فقط یک جزاش را گرفتند. مثال دیگر تاسیس دانشگاه جامع فرهنگیان است. من اخیرا جلسه ای هم با مدرسان این دانشگاه داشتم. اتفاقا بعد از آن پستی در صدای سند گذاشتم که مجموعی بود از بحث هایی که در آنجا صورت گرفت و این که استدلال خودم چیست و نوشتم تربیت معلم ذیل دانشگاه جامع فرهنگیان یا با این راهبرد نمی تواند آینده خیلی روشنی داشته باشد. اجمالش در واقع این است که من فکر می کنم انحصارطلبی و تمامیت خواهی در امر تربیت معلم، خواه از سوی دانشگاه، خواه از سوی آموزش و پرورش، با ماهیت تربیت معلم و پیچیدگی ها و دشواری ها و اقتضائاتی که دارد سازگار نیست. یعنی اگر دانشگاه ادعا کند من می توانم معلم تربیت کنم و به آموزش و پرورش بدهم و آموزش و پرورش باید از تلاش سازمانی در این جهت صرف نظر کند، این به نظرم غلط است. البته این تز حتی در بین پیش کسوتان امر تعلیم و تربیت، حتی استاد بنده جناب دکتر شریعتمداری، مدافعانی دارد که ادعاها و باورهای خیلی متقن شان این است که آموزش و پرورش هیچ دخالتی نباید بکند. این کاری دانشگاهی است و نیروی انسانی آموزش و پرورش باید در دانشگاه تربیت شود. من عرضم این است که نه آن و نه این مدعایی که آموزش و پرورشی ها دارند. مدعایی که در دانشگاه جامع فرهنگیان تجلی پیدا کرده است که یک نوع انحصارطلبی و تمامیت خواهی آموزش و پرورش است. تربیت معلم ذاتا ابعاد و پیچیدگی هایی دارد، بعضی از ابعاد و ظرفیت هایی که لازم است را باید در دانشگاه کسب کنند و یک سری توان مندی های منشی و نگرشی که در آموزش و پرورش و مراکز تربیت معلم به بهترین وجه می توان به معلمان داد. دانشگاه ها نباید دراین عرصه کنار گذاشته شوند چنان که ادعای کنار گذاشتن آموزش و پرورش هم در این عرصه امکان پذیر نیست. در شورای عالی انقلاب فرهنگی در زمان آقای احمدی نژاد، با تفسیرها و استنادهایی که جای تامل و تردید دارد، طرحی را تصویب کردند که آموزش و پرورش خودش به دور خود دیواری بکشد و به تنهایی تربیت معلم را ارائه و اراده کند و اگر در جایی هم لازم شد از دانشگاه استاد بیاورد، یعنی به هیچ وجه شکل مداخله و مشارکت ارگانیکی که بنده پیشنهاد می کنم در اساسنامه دانشگاه فرهنگیان نیست. مفروضاتی دارند که معتقدند کسی که می خواهد معلم شود، به دانشگاه می رود و خوی و خصلتهایی پیدا می کند که به درد معلمی نمی خورد. چنین تصورات عجیب و غریبی که به موجب آنها، نهادهای متولی علم، یعنی دانشگاه ها را از عرصه تربیت معلم که بعد علمی جدی ای دارد خارج کردیم. این دانشگاه جامع فرهنگیان هم مصداقی بود که در پیشنهادات اولیه ما نبود.

 

سوال: شما گفتید 70 درصد سند اولیه ریخته شده و حذف شده است. اگر ما این را در کنار رفتار سلیقه ای وزیران قرار دهیم، مثل رفتار آقای حاجی بابایی در سه یا چهار سال گذشته، که بیاییم تعطیلی پنجشنبه ها را مطرح کنیم یا راهکارهایی که حتی در خود سند تحول بنیادین به تصویب نهایی رسیده را به عنوان اولویت در نظر نگیریم، چه چیزی از این سند می ماند؟

 

جواب: به همین خاطر است که الان در شورای عالی انقلاب فرهنگی بحثی مطرح شده که اجرای سند، نقشه راه و منطقی روشن می خواهد که در یک مجمع به تصویب رسیده باشد تا کار اجرا سلیقه ای و شخصی نشود. به عنوان مثال به یک باره و بدون اینکه منطقش معلوم باشد به سراغ سیستم 3-3-6 برویم. حالا فرض بفرمایید که کار خوبی است و جز مصوبات هم هست، اما اینکه به یک باره همه انرژی دستگاه را صرف آن کنیم منطقش کجاست؟ بنابرین برای رفع این نگرانی، همراه با اجرای سند تحول، این بحث مطرح است که آموزش و پرورش باید نقشه راه را تدوین کند تا مشخص کند در زمان باقیمانده تا سال 1404 که زمان سررسید این کار است، می خواهد چطور مجموع صد و چند راهکاری که پیش بینی شده است را دنبال کند. بحث هایی مثل حذف پیش دبستانی، تعطیلی پنجشنبه ها، دانشگاه جامع، توسعه و آموزش های فنی و حرفهای، مواردی است که در واقع جای بحثش همچنان باقیست. باید در جایی و در مرجعی، یک نوبت دیگر بحث درباره این ها و پرونده شان باز شود تا معلوم شود تغییر یا حذفشان واقعا منطقی بوده یا خیر؟ من بیشتر نگران 70 درصد ریخته شده ام. من نگران ریزش هایی ام که تا حدود زیادی بار تحولی را از چیزی که نامش سند تحول است گرفته است. من کمتر نگران اجرا هستم که از این شروع کنیم یا از آن. که البته برای آن هم باید نقشه راهی تهیه شود. من نگران این هستم که چطور می توانیم ریزش ها را ترمیم کنیم که البته این هم کار ساده ای نیست زیرا مراحل قانونی خود را طی کرده و تصویب شده است. در ابتدای دولت یازدهم که آقای نجفی به عنوان وزیر مطرح شدند، بندی را در برنامه ایشان پیش بینی کرده بودیم که به طریقی، به همان بحث نخست برنامه توجه نشان دهند. در بند یک برنامه ایشان چنین چیزی استنباط می شد که باید بعضی بازنگری ها اعمال شود. به همین دلیل برخی ها در مجلس به دکتر نجفی انتقاد می کردند که شما رسما باید التزام خود را به سند مصوب اعلام کنید و اصلا نباید بحث بازنگری و تجدیدنظر داشته باشید. الان نمی دانم هر کسی که در وزارت قرار می گیرد، برای بازنگری در آن چه تدبیری می خواهند بیندیشند. نگرانی این است که بازنگری نشود و بگویند مصوب است و بریم به دنبال اینکه همان را اجرا کنیم. البته در سند تحول پیش بینی شده که هر پنج سال یک بار اصلاحاتی پیشنهاد شود. البته من معتقدم پنج سال و صبر کردن تا سال 95 دیر است. به عنوان مثال ممکن است تا آن زمان نهاد تازه تاسیسی مثل دانشگاه جامع شکل گرفته باشد و در آن زمان بگویند الان که دیگر نمی شود کاری کرد و کار از کار گذشته است. ما در برنامه آقای نجفی هم پیشنهاد دادیم که جمعی از نخبگان به شور بنشینند که آیا در مجموع منافع کشور ایجاب می کند راهی را که از سال قبل شروع شده به همین منوال ادامه دهیم و یا نه، منافع در این است که تغییراتی را دنبال کنیم. اینکه خروجی جمع نخبگان چه خواهد بود قابل پیش بینی نبود، اما گفتیم هر چه بود، وزیر آن را بپذیرید. به عنوان مثال اگر پیشنهاد این بود که سیستم 3-3-6 خوب است و باید ادامه پیدا کند، هرچند با نظر من یا وزیر متفاوت است، آن را بپذیریم و ادامه دهیم. اگر گفتند دانشگاه جامع، بودنش بهتر از نبودنش است، آن را ادامه دهیم و یا اگر گفتند پنجشنبه ها تعطیل باشد، بپذیریم. راه حل میانه ای انتخاب کرده بودیم که کار را واگذار کنیم به خرد جمعی، که هر تصمیمی گرفتند قبول کنیم. اما همین راه حل میانه را هم در مجلس برنتابیدند و گفتند این یعنی سست کردن پایه های سند تحولی که مصوب شده است و اصلا وزیر را چه به این کارها! ایشان فقط باید مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی را اجرا کند.

 

سوال: شما در مجموعه سند اول، بحثی مثل آموزش زبان مادری را در رهنامه آوردید که در سند راهبردی نبود. با این که ما اصل 15 قانون اساسی را داریم اما اکنون هم این بحث در سند تحول بنیادین نیست. شما در صفحه 66 رهنامه پیش نویس سند ملی آموزش و پرورش که در سند راهبردی نیامده است، گفتید برای حمایت از یادگیری کودکان متعلق به اقوام غیر فارسی زبان ایرانی و برخورداری آنان از فرصت برابری یادگیری و رشد، نظام برنامه درسی باید یک دوره تعریف شده انتقال از زبان مادری به چرخه زبان رسمی فارسی را در کانون توجه قرار دهد و ویژگی های فرهنگی و زبانی مناطق مختلف در برنامه های درسی این دوره محوریت خواهد داشت. آیا این در ارتباط با اصل 15 و یا تفسیر تقلیل شده ای از آن است؟

 

جواب: این هیچ ربطی به اصل 15 قانون اساسی ندارد و بحث دیگری است. به هیچ وجه تفسیر تقلیل شده ای از آن نیست. حقیقت این است که مجموعه پیشنهادهای ما تحت عنوان سند ملی نه مبانی نظری، در دسترس شما نیست. هیچ کس آن را ندیده است و یا کمتر کسی آن را دیده است. قرار بود که منتشر شود اما هنوز نشده است. امیدوارم بعضی از مدیران آموزش و پرورش به قولی که به ما داده اند عمل کنند. هنوز هم حرفم همان است که خروجی سال 88 مورد تایید ماست. بنده هم باید مراجعه کنم و ببینیم نسخه ای که من از آن صحبت می کنم و شما ندیده اید، مساله اجرای اصل 15 را کجا دیده ام. به نظر می رسد بند صریحی داریم اما در مبانی نظری همان طور که می گویید قطعا داریم چون جز اصول ماست. عرض کردم این که در سند تحول آمده است یا نه، من بررسی می کنم و خدمت شما عرض می کنم. قاعدتا باید باشد و اگر نباشد قبول دارم که یک ضعف و کاستی است. مطلبی که شما اشاره کردید داستانش این است که زبان اصلی آموزش در کشور ما فارسی است. اما بچه های متعلق به مناطق غیر فارس زبان و قومیت های مختف که زبان مادری شان فارسی نیست، مورد بی عدالتی واقع می شوند زیرا نظام آموزشی برای آنها تدابیر لازم جهت ورود موثر به چرخه زبان فارسی را پیش بینی نکرده است. پیشنهاد دو سال به این دلیل است که این نقیصه را برطرف کنیم و انتظار نداشته باشیم که کودکان کرد زبان، عرب زبان، ترکمن، بلوچ و... از ابتدا که وارد نظام آموزشی می شوند با زبان فارسی شروع به درس خواندن و آموزش دیدن کنند، بلکه برای وارد شدن آنها به چرخه زبان فارسی دو سال دوره گذار تعریف کنیم. در حقیقت این کار تاکیدش بر این است که اگر قرار است زبان فارسی زبان رسمی باشد که هست، چه کنیم که افراد غیر فارسی زبان دچار محجوریت و محرومیت در نظام آموزشی نشوند. پیشنهاد ما دوره انتقالی بود. البته اکنون دوره انتقالی یک ماهه پیش بینی شده است که در واقع نوعی بی عدالتی است و کفایت نمی کند.

 

سوال: نمونه دیگری که فکر می کنم اگر به آن بپردازیم یک نوع آسیب شناسی و ریشه یابی هم بشود که چرا آن 70 درصد فرو کاسته شد این است که در سند تحول راهبردی نخستی که در سال 88 بر روی سایت های مختلف گذاشته شد و فرهنگیان دیدند، در بند یک آن اشاره شد که نهاد آموزش و پرورش رسمی به سبک جدید، به صورت یکی از مظاهر تجدد وارد کشور شد و در کنار نهاد سنتی تعلیم و تربیت و بی اعتنا به دستاوردها و تجارب آن، با حفظ ماهیت وارداتی خود به سرعت گسترش یافت و از طریق حکومت جایگزین نهاد سنتی تعلیم و تربیت شد. کلیه اصلاحاتی که در سده گذشته، برای ایجاد سازگاری بین نهاد وارداتی با فرهنگ و شرایط بومی کشور انجام شده، موفق به تغییر ماهیت آن نشده است. اکنون چالش پیش رو، آن است که نظام تربیت رسمی و عمومی مطلوب کشور که بر مبانی فلسفه تربیت اسلامی و فرهنگ ایرانی طراحی شده چگونه باید در درون این نهاد وارداتی استقرار یابد و جایگزین آن شود؟ به نظرم یکی از مشکلات، همان بحث درگیری سنت و مدرنیته یا قدیم و جدید است. آیا خود شما هم با آن درگیر بودید؟ گویی تلاش شما به نوعی به بن بست رسیده است.

 

جواب: ما نگاهمان این بود که می شود نظام مدرن آموزشی را بر اساس موازین فرهنگی بومی سازی کرد اما این که می گویید تلاش ما گویی به بن بست رسیده است را قبول ندارم و ما دیگر مسئول آن نیستیم. این که پیشنهادات ما در بخش هایی مورد تصویب قرار نگرفته است، ما مسئول نیستیم و ربط دادنش به مطلبی که خواندید را هم نمی دانم . اگر هم ارتباط داشته باشد و مجموعه تصویب شده بیشتر بوی سنت از آن بیاید تا بوی مدرنیته، و نسبت و توازنش به هم خورده باشد، مسئولش کسانی هستند که این نسبت و توازن را به هم زدهاند. ما فکر می کردیم که این نسبتها را رعایت کرده ایم و سازگاری را به وجود آورده ایم.

 

سوال: در سند ملی آموزش و پرورش بندهای مترقی ای هم وجود داشت. مانند مشارکت مردم، نهادها، خانواده ها، سازمان های غیردولتی و تشکل های مردمنهاد (جامعه مدنی) در سیاستگذاری و برنامه ریزی، پشتیبانی و هماهنگی، اجرا و نظارت و ارزشیابی، در جهت تحقق رسالت و اهداف نظام تربیت رسمی و عمومی. بندهایی دیگر هم در این راستا وجود دارد که حذف شده اند و یا تغییر ماهیت پیدا کرده اند. سوال این است که در تشکیل و تدوین سند، خود فرهنگیان چه نقشی داشتند؟

 

جواب: به این سوال به فراخور فضای محدود آن وبلاگ پاسخ داده ام. یک سند بالادستی کلان، احکامی را صادر کرده و بابی را باز کرده است تا فرهنگیان خودشان به صحنه بیایند و نقش موثر ایفا کنند. اگر سند تحول توانسته باشد یک نوع ساختار شکنی کند و مسیر را باز کند برای اینکه اتفاقی اساسی و زیربنایی در نظام آموزشی بیفتد و آن هم عبارت است از اینکه شخصیت و مشروعیت را به معلمان و فرهنگیان بدهیم و آنها را انگیزه مند کنیم تا مستمراً و به طور دائم خود را به لوازم تحول پای بند بدانند و در فرایند تحول درگیر شوند، به نظرم این کار مهمی است و این که در این کار مشارکت کنند یا نه اصلاً مهم نیست بلکه پیامد و نتیجه این کار مهم است. اگر بتوانیم باز کردن راه برای حضور موثر و فعال فرهنگیان در فرهنگ و تحول را به عنوان دستاورد نشان دهیم، کار بزرگی است و من معتقدم به این نزدیک شده ایم. نمونه اش سازمان نظام معلمی است. سازمان نظام معلمی یکی از همان تشکیلات مردم نهادی است که ما بر رویش تاکید زیادی داشتیم، که در واقع امور صنفی، حرفه ای، علمی و نه البته سیاسی معلمین را باید خود معلمین عهده دار شوند و دربارهاش تصمیم گیری کنند نه دیگران. به همین خاطر بر روی سازمان نظام معلمی به عنوان یک فقره تحولی اساسی بسیار تاکید داشتیم که متاسفانه مورد عنایت قرار نگرفت و از مصادیق آن است که به گفته شما، یک عده بدون مشارکت معلمان و فرهنگیان، چیزی را به اسم سند تحول تصویب کردند که در واقع بزرگترین خاصیت و هنر و کارکردش این است که می خواهد راه را برای حضور موثر فرهنگیان در تمام مجاری تصمیم گیری و تغییر و تحول در آموزش و پرورش باز کند.

 

سوال: پس چرا 70 درصد آن حذف شد؟ پس حتما از همان ابتدا با جامعه فرهنگیان پیوند نداشت، زیرا وقتی چیزی از بالا تصمیم گیری می شود، افراد از تصویب و یا حذفش مطلع نمی شوند. در نتیجه نه با تصویب شدن و بودنش از آن دفاع می کنند و نه از حذف شدنش انتقاد می کنند.

 

جواب: اینکه ما ته چه اندازه توانستیم فرهنگیان کشور را در تدوین سند تحول بسیج کنیم، و از لحاظ اجرایی و عملی، در حدی که مقدور بود این کار را کردیم یا نه، جای بحث دارد. در فرآیند تصمیم گیری تا جایی که مقدور بود این کار را کردیم. کتابی تحت عنوان مستندسازی فرایند تولید سند ملی را منتشر کردیم که قطور است و حدود 400 یا 500 صفحه دارد. البته تیراژ محدودی داشته و کمتر دیده شده است. توضیحات فنی تر مربوط به انجام کار، همگی به طور کامل در آنجا آمده که خودش یکی از پروژه های ما بوده تا آیندگان بدانند که در چهار یا پنج سال چه کردیم و بر ما چه گذشت. این گزارش به صورت بسیار مفصل و روشن موجود است. اینکه ما در این فرآیند چه مقدار به دنبال فرهنگیان رفتیم و چقدر با آنها ارتباط برقرار کردیم در آن کتاب موجود است. اما بحث دیگر، وقتی ما به چیزی مثل سازمان نظام معلمی رسیدیم، اگر فرهنگ سازی می شد و افکار عمومی معلمان به این قضیه جلب می شد، این مقدار به راحتی ذبح نمی شد و در مراجع تصمیم گیری احتمالا اتفاقات دیگری می افتاد. البته این برای بعد از مرحله ای است که ما به این پیشنهاد رسیدیم و در مراجع تصمیم گیری پیشنهاد کردیم. درست است که می شد خیلی از کارها اتفاق بیفتد اما ما کاری از دستمان ساخته نبود زیرا نه امکانات داشتیم، نه رسانه و نه هیچ چیز دیگری تا ایده هایمان را ترویج کنیم، پشتوانه سازی کنیم و پشتوانه اجتماعی برایش ایجاد کنیم، که وقتی به نهاد تصمیم گیری میرود، آنها حواسشان باشد که پشتوانه اجتماعی ای وجود دارد و باید در رایی که می خواهند بدهند بیشتر بیندیشند. امکانات نداشتیم ولی قبول دارم که اگر این پشتوانه اجتماعی و شکل دادن فرهنگیان در ارتباط با مصوبات و توجیه شان در این باره صورت می گرفت، شاید بسیاری ازین اتفاقات نمی افتاد و این حرف درستی است. من فکر می کنم حالا که پیشنهادی مثل سازمان معلمین مورد تایید قرار نگرفته، هنوز برای جامعه مدنی و خصوصاً جامعه فرهنگیان دیر نیست که اگر این ایده برایشان مثبت است و تضمین کننده منافع صنفی شان است، واقعا به این بحث بپردازند. به نظر من بعد از پنج سال این بحث برگشت پذیر است.

 

سوال: در ایران آن قدر موانع سیاسی و اجتماعی زیاد است که انجام یک کار راهبردی ایجابی واقعاً با موانع زیادی روبرو می شود. به عنوان مثال همین قانون اساسی که در انقلاب مشروطه بود، آنقدر نقض شد و آن قدر با آن بازی شد تا اینکه دکتر مصدق آمد و آن را احیا کرد. دو مرتبه نقض شد و این بار انقلاب اسلامی قانون گرایی را احیا کرد. ما از مهندس بازرگان پرسیدیم شما بسیاری از این قانون اساسی را قبول نداشتید اما چه شد که رای دادید؟ گفتند نفس قانون گرایی به خطر افتاده است. نفس اینکه این کار به صورت قانون در آمده، کار بزرگی است و چون سند وجود دارد می شود آن را احیا کرد و جز مطالبات قرار داد. به خاطر انجام این کار به شما تبریک می گوییم. اما سوال این است، گروهی که زحمت کشیدند و شما هم مسئولیتی در آن داشتید، سهمشان در بیانیه ارزش ها چقدر بوده است؟ چون مفاهیمی که آمده قابل مناقشه است. یعنی مفاهیمی آورده شده که قابل تغییر است. فرض کنید مفاهیمی مثل حیات طیبه یا نظام معیار اسلامی. اینها قابل مناقشه است و می شود درباره شان صحبت کرد. به هر حال ما اقلیت هایی هم داریم. البته در قسمت هایی اشاره گذرایی شده که اقلیت ها طبق مطالب خودشان. سوال دیگر اینکه به نظر آن هفتاد درصدی که حذف شده، آمده و در بخش هایی که هنوز تحول در آنها جایگاه مشخصی ندارد و اصلاً تحت تاثیر تحولات و تغییرات قرار نگرفته اند قرار گرفته است. یعنی شما در خلا، برنامه ها و نظریاتی ریختید و سند تدوین کردید که خیلی خوب است اما زمینه و ما به ازای بیرونی ندارد. یعنی این که قرار است در کجا اجرا شود و چه کسی می خواهد آن را اجرا کند. تحول زمانی معنا پیدا می کند که همه جامعه رو به سمت تحول داشته باشند. آموزش و پرورش و این سندی که شما آن را تدوین کردید اگر چه خیلی خوب بوده، نیت خوبی داشته و کار مناسبی بوده، اما به نظر می آید که جامعه آن ظرفیت تحولی را ندارد و حتی ساختار سیاسی اجتماعی هم آن را نمی پذیرد. به نظرم این یک نقض غرض است. در این باره توضیح دهید.

 

جواب: اجمالا بگویم مفاهیمی که اشاره کردید از خود مبانی نظری است و مبانی نظری همان چیزی است که ما در مجموع از آن حمایت کردیم و باقیات و صالحات کار ماست. لذا اگر نقدی بر آن وارد است باید وارد بحث شد. اما در مورد بحث تحول، ما که نمی توانیم منتظر شویم تا نظام سیاسی، اجتماعی و یا فرهنگی ما در خودش استعداد تغییر و تحول را ایجاد کند. به طرقی آموزش و پرورش باید برای تغییر و تحول در ساختارها زمینه سازی کند. در این صورت داستان مرغ و تخم مرغ ایجاد می شود. آیا آموزش و پرورش برای تحول در مجموعه و روش برنامه های خودش باید منتظر بماند تا در ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جامعه تحول ایجاد شود؟ اگر این طور باشد که صورت مساله بحث تحول در آموزش و پرورش پاک میشود. آموزش و پرورش در جامعه، یک زیرنظام است و با سیستمی ایفای نقش می کند که اگر آن سیستم اراده معطوف به تحول نداشته باشد طبیعتاً در بخش های زیر مجموعه اش تغییر و تحول رخ نخواهد داد. این مساله پیچیده ای است. نه از سمتی که شما استدلال کردید می شود آن را استدلال کرد و نه واقعاً می شود گفت که استدلال شما نادرست است. همان طور که ما پذیرفتیم فرض را بر این گذاشتیم که آموزش و پرورش می تواند نقطه ای از نوع تحول هم دیده شود و پیشنهادهای ما در این جهت است که مشخص کنیم صورت مساله تحول در آموزش و پرورش پاک نشود و به آموزش و پرورش به عنوان نقطه آغاز تحول در کل جامعه نگاه کنیم. اگر چه می دانیم که فراهم نبودن بسترهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به آن صورت که مورد انتظار هست روال کار را کند می کند، اما به هرحال نباید موضوعیت تحول در آموزش و پرورش را به خاطر عدم تحقق این ظرفیت های بیرونی از بین برد و نادیده گرفت.

 

برگرفته از سایت سخن معلم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی