یادش بخیر
سلام مادر بزرگ
کاش زنده بودی و میدیدی ...
که بالاخره بزرگترین آرزوی دوران کودکی ام برآورده شده است ...
بدترین آرزویی را میگویم که یک کودک میتواند آرزو کند :
" بزرگ شدن ... "
شما یادتون هست بازیهای بچیگیمون چقدر زیبا بود ، بازیهایی که توش خبری از Line , Whatsapp نبود ، لپ تاپ و کامپیوترها جایی نداشتند تو دلمون ، کل حالمون این بود که زودی از مدرسه برگردیم و با بقیه بچه ها بزنیم تو کوچه ، خرج بازیهامون یه دونه گچ سفید بود که حالا یا از باقیمونده مصالح ساختمانی جمع میکردیم و یا اینکه یواشکی از مدرسه کش میرفتیم.
یادش بخیر تو بازیهامون پسر و دختر معنی نمی داد ، دل نمیشکوندیم ، دلمون نمی شکست ، بازیهایی که توش خبری از بَن بِن بُن نبود کل خلاقیت بازی خاک بود و آب ، کسی توپهای پلاستیکی رو یادشه ؟؟
خبری از لُپ لُپ نبود ، میمردیم واسه آدامس خروس نشان .... تلویزیون عمو پورنگ نداشت ، پرین پخش میشد ( من این برنامه کودک رو دوست داشتم ) بازیهای رنگارنگ کامپیوتری نبود ، من یه دونه آتاری داشتم کل فامیل رو باهاش ساپورت میکردم ....
یادش بخیر اینترنت نبود ... کلی منتظر میموندیم تا مجله گل آقا بیاد بیرون ...
بعدها که اینترنت Dial Up اومد صدای اتصال برای من شده بود سممفونی شماره 9 بتهوون....
یادش بخیر.......